#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham
‌
#part41‌
‌
دلم خیلی براش سوخت
ارسلا خدا لعنتت کنههه
ببین اشک بچه رو دراوردی
رفتم سمتش دستمو بردم بالا که یه دفعه خدشو کشید کنار و گفت
+ارسلان تروخدا نزن الان میدم(با گریه)
_میخواستم بغلت کنم...
تا اینو گفتم خدش سریع اومد بغلم
_ببخش یکم عصبی شدم
+اشکال نداره(با بغض)
_گریه نکن دیگه،باشه؟
+باشه
_النم شماره رو بده،خدت برو بالا
+شماره بدم یا گوشیمو؟
_شماره
+بش گوشیتو بده بزنم
رمزو زدمو دادم بهش
+بیا شمارش اینه،ارسلان تروخدا شر نشه
_نه عزیزم نگران نباش،برو بالا
+بش
دیانا رفت بالا و منم زنگ زدم به اون شماره بعد سه بوق جواب داد
±بله؟
_سلام،جنابت رحیمی؟
±بله خدم هستم شما؟
_کاشی هستم
±بفرمایید؟
_میخواستم بگم بهتره خاستگاری امشبو کنسل کنی
±چرا اونوقت؟
_چون من میگم،امروزم قبل از اون خاستگاری من دیانا رو به صیغه خدم درمیارم؟
±برو بچههه میدونی این قرارداد چقدر با ارزشهههه میدونی چقدر پول توشه؟؟
_دو برابر اون پولو بهت میدم
ولی باید تا اخر عمرت دست از سر دیانا ور داری....